تادانه

پایاب ویژه فرخنده آقایی
سال جدید را شلوغ شروع خواهیم کرد؛ من و ایرنا و ساینا.
اولش با خانواده ایرنا می رویم به طرف اصفهان و یزد و شیراز و بعد برمی گردیم به بناب و قزوین( این برنامه اولیه بود تا دیروز که البته الان تغییر کرده و احتمالا من از اصفهان برمی گردم به الموت و آن ها مسیرشان را ادامه می دهند)، بگذریم برای این که دیدم مثل هر سال نمی توانم به فرخنده آقایی سال نو را تبریک بگویم زودتر رفتم و سال جدید را تبریک گفتم.
این تبریک چند اتفاق تازه با خودش همراه داشت؛ اول این که کتاب "از شیطان آموخت و سوزاند" به وسیله نشر ققنوس منتشر شده و آن وقت فهمیدم مجله پایاب ویژه فرخنده آقایی منتشر شده؛ خبر در ایسنا

شانزدهمین شماره فصلنامه فرهنگ و هنر وادبیات پایاب (زمستان 86) زیر نظر محمدرضا مدیحی به معرفی یک چهره پرداخته است؛ فرخنده آقایی.
سه داستان جدید به نام های: هفت نویسنده - خون و شعر و سفیدترین مرد دنیا و سه نقد: نقد بهرام آرامی بر داستان پردیس و نقدهای محمود راجی و محمدرضا مدیحی بر "از شیطان آموخت و سوزاند" و یک گفتگوی مفصل درباره تمامی آثار فرخنده آقایی؛ ویژگی این گفتگو این است که تمامی آثار آقایی از "تپه های سبز" تا " از شیطان آموخت و سوزاند" را شامل می شود.

نکته جالب توجه دیدار دیروزم با فرخنده آقایی جمله بکری بود که گفت: به آقای مدیحی گفتم آشنایی با گروه مجله پایاب، کار را برایم جدی تر کرد چون مشاهده کردم کسان دیگری بی سر و صدا و جنجال های مرسوم پیگیر ادبیات داستانی هستند و بدون هیچ گونه جهت گیری خاص، هر کتابی را که منتشر می شود دنبال می کنند و می خوانند و ما اصلا خبردار نیستیم از حضورشان.

بعد از روز اولی گفت که آقای مدیحی زنگ زده و گفته اصلا کارهایش را نمی پسندیده تا اخیرا "از شیطان آموخت و سوزاند" به دستش می رسد. بعد از خواندن این رمان مصمم می شود این ویژه نامه را برای فرخنده آقایی منتشر کند.

فرخنده آقایی تعجب کرده بود از این که گروه مجله پایاب تمام کتاب هایش از اولین مجموعه "تپه های سبز" تا آخرین رمانش را داشته اند و کارها را دنبال کرده بودند.

در صفحه 44 مجله "پایاب" ویژه "فرخنده آقایی" می خوانیم: «بی شک همان گونه که انتشار رمان ابلوموف اثر ایوان گنجاروف باعث شد تا مکتب ابولومویسم شکل گیرد و کسانی را که همیشه رویا می بافند و از اقدام به عمل عاجز بوده و در رخوت و خمودگی به سر می برند شامل می شود "از شیطان آموخت و سوزاند" نیز این ظرفیت را دارد که مبداء مکتبی شود خلاف ماهیت ابولومویسم، مکتبی که قوام و شکوه انسان را در حرکت و عمل براساس ایده خود می داند. انسانی بی اعتنا به تظاهرات منبعث از رفتاری طوطی وار و استوار بر اعتقاد خویش.
"از شیطان آموخت و سوزاند" احتیاجی به این ندارد تا در انطباق اش با تئوری ها، بررسی و تشریح شود. چرا که نویسنده طرحی درانداخته است که تئوریسین های ادبیات و جامعه شناسی آن، باید به آن رجوع کنند. مصداق ها را از آن بگیرند و براساس آن، تئوری های نو بنا نهند.»

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment