تادانه

همه این آدم‌های تاثیرگذار
حسن جان سلام
حالت خوب است؟
تارا و آزیتا خوب هستند؟
شرمنده زندگی بدجوری مرا تارانده اما هرگز فراموشم نشده که می شود زمانی از این بدزندگی را به تارای تو و ساینای من ببخشیم.
ببخش که فراموش کردم زمان سفر به "خورگام" به تو زنگ بزنم که آزیتایت از آن دیار است.
حسن دلم برایت تنگ شده، برای صدایت که برایم تلفنی داستان می‌خواندی. مثل داستان آن زن کرد که ... یادت هست که؟
هیچ حواست هست ما بیش از دو سال است همدیگر را ندیده‌ایم؟
دلم تنگ شده برای تمام دلتنگی هایم.

حسن عزیز سلام
دوستان دیگری از من دعوت کرده اند تا در این بازی نه، در این همراهی، همسفرشان باشم اما نمی دانم چرا هر وقت می آمدم چیزی بنویسم، هوس سیگار می کردم و می‌رفتم بالکن (می‌دانی که خانه باشم از ترس ساینا و ایرنا می‌روم بالکن و روزنامه هم باشم از ترس آقای کسمایی) و سیگار می کشیدم و پشیمان می شدم از این همه عریان کردن خودم.

اما باور کن دوست داشته ام بنویسم تا امروز که باز هوسم انداختی بروم بالکن. اما نمی روم بالکن. می خواهم بعد از یک هفته درگیری این مطلب را بنویسم و ازت تشکر کنم که مثل دوستان خوب دیگرم، دعوتم کرده ای به این همراهی.

حسن جان!
هیچ وقت نمی توانم دخترعمه ام، صبورا را فراموش کنم که کتاب های "جک و لوبياى سحر آميز"، "سفید برفی و هفت کوتوله" و " سیندرلا" را برای خواهرم آورد میلک و من هنوز چهار سالم پر نشده بود.

هیچ وقت یادم نمی رود آقای مسعود شعبانی، معلم همزمان ما کلاس اولی ها و برادرم که کلاس پنجم بود، شاگران کلاس پنجم را مامور کرد نمایش "حجر بن عدی" را اجرا کنند و برادرم فیروز هم شد آن اسیر. یادت هست آن نمایشنامه را؟ هنوز آن ترسی را که زمان طناب به گردن انداختن برادرم پیدا کردم فراموش نکرده ام.

هیچ وقت نمی توانم یوسف سبکرو، معلم دوم ابتدایی را فراموش کنم که از ما کار می کشید و حیاط دبستان را چارو می‌زدیم و از آن کتابخانه فقیر دبستان 12 فروردین میلک، کتاب امانت می داد.

هیچ وقت خانم معین، معلم کلاس سوم ابتدایی در دبستان دهخدای قزوین را یادم نمی رود که بهم خندید.

هیچ وقت خانم تورانی، معلم کلاس چهارم ابتدایی را فراموش نمی کنم که گفت تو چرا همیشه املاء بیست می گیری؟

هیچ وقت آقای غیاثی، معلم کلاس پنجم ابتدایی ام را فراموش نمی کنم که نمایشنامه ای نوشت و به من نقش "شوروی" را داد و وقتی با کلاه بامزه ای که درست کرده بود فرستادم جلوی آن همه بچه که جای شوروی حرف بزنم، گریه‌ام گرفت و نتوانستم چیزی بگویم.

هیچ وقت سیدمحسن میرقاسمی را فراموش نمی کنم که با هم می نشستیم از روی کتاب های قدیمی می نوشتیم که بعد در مسابقه ای شرکت کنیم و جایزه بگیریم.

هیچ وقت آقای امینی، معلم گروه سرود پایگاه مقاومت ابوالفضلیه قزوین را در سال 66 یادم نمی رود که اجازه داده بود من سطل شربتی فروشی ام را با خودم ببرم داخل کلاس و بعد از کلاس بروم دنبال یه لقمه نون و بعد خودش رفت و شهید شد.

هیچ وقت احمد زرآبادی پور را فراموش نمی کنم که سال 67 وقتی دوم راهنمایی بودیم با او پیمان برادری امضاء کردم و خون انگشت هایمان را به هم زدیم که هیچ وقت همدیگه را فراموش نکنیم.

هیچ وقت آقای حسن تحریری، معلم ادبیات سوم راهنمایی ام را فراموش نمی کنم که یکی از انشاء های من را برداشت و خودش فرستاد برای مسابقه داستان نویسی اداره آموزش و پرورش.

هیچ وقت آقای نظرعلی پیش‌رویان، امور تربیتی دوره راهنمایی ام را فراموش نمی کنم که باعث شد نمایشنامه هایی که می نوشتم در دهه فجر اجرا شود.

هیچ وقت هرمز تنهایی، ابراهیم میرقاسمی، حبیب علیمردی، امیر مردعلی، اکبر طارمیلر، کورش بژگول، حسن قدیمی و ... را فراموش نمی کنم که می رفتیم خانه جمشید شمسی پور و علی طاهری.

علی طاهری کم وقت نگذاشت برای ما.
جمشید شمسی پور کم تشویق مان نکرد.
حتی مجید خوش الحان.
حتی آن مسوول بداخلاق کتابخانه شهدای قزوین.
حتی پدرم.
حتی مادرم.
حتی تو.

چطور من می توانم از آدم های بزرگ یاد کنم و بگویم که من با استفاده از لحن و زبان دولت آبادی و گلشیری و درویشیان و ساعدی و چوبک و کالوینو و بورخس و مارکز نوشته ام حال آن که یادم برود یاد بکنم از زنده یاد "ساعد فارسی رحیم آبادی" که باعث شد سعی کنم با لحن و زبان خودم بنویسم.

محسن فرجی باعث شد مداوم بنویسم.

ایرنا تشویقم کرد که جدی بنویسم.

فرخنده آقایی، شهرام رحیمیان، احمد غلامی، سید محسن بنی فاطمه، پروین قاسمی، افشین نادری و ... باعث شدند مجموعه داستان "قدم بخیر مادربزرگ من بود"‌چاپ بشود.

من باید از فریدون حیدری ملک میان بنویسم که به لج او، ده سال تمام نوشتم که بعد داستانم را بخواند و بگوید "خوب است!"

دوست داشتم از همه آدم های زندگی‌ام بنویسم اما وقتی به دوره دبیرستان رسیدم دیدم خیلی مسخره است، تازه از اینجا بود که من ارتباطم با آدم ها شکل گرفت و شکل گرفت و آدم های فراوان دیدم در زندگی ام.

بعد دوره تئاتر در قزوین،‌ مخصوصا شاگردی مرحوم ابراهیم فرخمنش. احمد میرفخرایی و ...

بعد دوره سینمای جوان قزوین، شاگردی کسانی مثل حسن لطفی و جعفر نصیری شهرکی و مجید نورالله پور و ...

بعد در دوره دانشجویی.

بعد در دوره مجردی.

بعد در دوره کارم در روزنامه انتخاب (68 تا 82 ). تو فکر می کنی داود پنهانی و آرش فال‌اسیری و محمدرضا عرفانیان، کم به من اعتماد به نفس دادند.

تو فکر می کنی بیهوده بوده کارم در روزنامه جام جم (82 تا اکنون)؟ تو چه می دانی من چه روزهای خوب و بدی داشتم اینجا.

من باید از این روزها بنویسم که هر لحظه ممکن است "اژدهاکشان"ام منتشر می‌شود. بنویسم و بنویسم که اگر "محمد شریفی‌نعمت‌آباد" ، "سیدمحسن بنی‌فاطمه" ، "محمد حسینی"، "فرخنده آقایی" ، "میترا داور"‌، فریدون حیدری‌ملک‌میان"، "داود پنهانی"، "داود غفارزادگان"، "فتح‌الله بی‌نیاز"، "علی موذنی"، "رضا هدایت"، "علیرضا روشن"، "بهار هاشمي"، "کتایون ربیعی"، "مهری توکلیان"، "قاسم کشکولی"، "علی دهباشی"، "م.ع. سپانلو" و "مریم رئیس‌دانا"‌ نبودند این موجود عجیب الخلقه هرگز به روزهای تولد نمی‌رسید.

و بعد. بعد و بعد و بعد.

باز بنویسم؟
نه بهت زنگ می‌زنم.
لطفا گوشی وردار حسن!
***
پس‌نوشت:
حسن جان بعد از این که گوشی را ورداشتی و نامه را برایت خواندم تازه یادم افتاد که من رسم به جای نیاورده ام در این بازی و آن دعوت آدم های دیگر است برای همراهی.
آمده ام به ویرایش صفحه و تازه یادم می افتد این بازی خیلی وقت است راه افتاده و من شاید جزء آخرین کسانی باشم که دارم می نویسم. برای همین به ذهنم رسید ازت یه خواهشی بکنم و اون این که بازی را از فضای وبلاگ بیرون ببر و در فضای روزنامه ادامه اش بده. یعنی ستونی باز کن در آنجایی که هستی و از نویسنده ها و شاعران خوب و دوست داشتنی معاصر دعوت کن این موضوع را برایت بنویسند و منتشرشان بکن.
من اگر جای تو بودم از این آدم ها دعوت می کردم چیزی بنویسند برای آن ستون:
1- م.ع.سپانلو
2- شهرام رحیمیان
3- عباس معروفی
4- فرخنده آقایی
5- علی‌اصغر شیرزادی
6- داود غفارزادگان
7- رضا جولایی
8- علی موذنی
9- محمود دولت‌آبادی
10- علی‌اشرف درویشیان
11- شهریار مندنی‌پور
12- محمدرضا صفدری
13- ابوتراب خسروی
14- میترا داور
15- علیرضا محمودی‌ایرانمهر
16- ناهید طباطبایی
17- ساسان قهرمان
18- خسرو دوامی
19- قاسم کشکولی
20- احمد غلامی
21- سیامک گلشیری
22- محمد حسینی
23- محمد شریفی‌نعمت‌آباد
24- محمدحسن شهسواری
25- اکبر سردوزامی
26- کورش اسدی
و ...

Labels: , , , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment