تادانه

پنهان نمی کنم خوشحالی ام را
عزیز و نگار را كه بازخوانی می‌کردم اتاقم، یک سال، شده بود پر از نوار و نسخه های قدیمی ‌و پاره و پوره و بوی نم و کاغذ کاهی و رطوبت.‌ جالب این که زنم چیزی نمی‌گفت و من سیری ناپذیر دنبال یک خودخواهی بودم؛ این که چرا با این که الموتی هستم از این داستان بی خبر بودم؟ برای همین هم بود که آن چنان پیگیر و مداوم دنبالش را گرفتم. البته گاهی پیگیری،‌ خودش درهای تازه را باز می‌کند و یک زمان به خودت می‌آیی و می‌بینی که طالقان هستی، رشت هستی، تنکابن هستی، قزوین هستی و ... با راویان عزیز و نگار بسیار نشست و برخاست کردم
خوشبختانه كتاب، سرنوشت خوبي پيدا كرد و اگرچه از زمستان 82 اين كتاب تمام شده و نشر ققنوس از آن زمان قول تجديدچاپ داده و هنوز كه هنوز است خبري نيست
ادامه مطلب

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment