تادانه

درباره مجموعه «يكي بود يكي نبود»
 
    جواد ماهزاده (روزنامه شرق): بازآفريني و تلخيص متون کهن، کاري تازه در ادبيات معاصر ايران نيست. متون ادب فارسي از ليلي و مجنون گرفته تا قصص الانبيا و مرزبان نامه و... علاوه بر تصحيح، گاه دستمايه کار شاعران و نويسندگان قرار گرفته است تا با قلمي تازه و امروزي براي رده هاي سني مختلف بازسازي و بازنويسي شود. اگر بازسازي را معادل بازنويسي و بازآفريني را معادل بازروايي بدانيم، مي توانيم بگوييم که جز در مواردي اندک شمار، غالب آثاري که براساس متون گذشته به نگارش درآمده اند، بازنويسي، ساده نويسي و تلخيص بوده اند. 
شايد مهم ترين ضرورتي که کار مستقل روي متون ادبي کهن را – به خصوص در ايران – توجيه مي کند، روايت هاي سردستي و گزينشي دولت ها و نهادهاي رسمي بوده است که چه در کتب درسي و چه در کتبي که توسط ناشران وابسته ارايه داده اند، کوشيده اند بخش هايي از اين متون را يا به صورت مکرر بازگو کنند يا به کل از ديده پنهان نگه دارند تا شايد مخاطب به اندازه کافي از اصل متون و کشف کليات آن دور بماند. آنچه تحت عنوان ليلي و مجنون و قصص الانبيا و تاريخ بيهقي و... به دانش آموزان و دانشجويان شناسانده مي شود، به قدري گزينشي، سليقه اي و مطابق با اصول تحميلي مدرسه و دانشگاه است که شايد به جرات بتوان گفت همين رويکرد، يکي از دلايل اصلي رويگرداني و دلزدگي دانش آموزان و دانشجويان از ادبيات کهن و معاصر به شمار مي آيد. از اين رو، هرگونه کوشش ناشران و نويسندگان مستقل را در جهت بازنويسي يا حتي بازروايي متون کهن فارسي بايد جدي تلقي کرد. رويکرد نويسنده يا بازآفرين در برگرداندن اين متون به زبان ساده و امروزي، خواه ناخواه برهم زننده يک سري قواعد عرفي و راهگشاي تغيير و نقد و تجديدنظر است. هرگونه بازسازي و بازروايي در پديده اي کهن، نوعي تجديدنظرطلبي و نقد به حساب مي آيد. چنانچه بازآفرين در اثر خود از مرز نقد و مکاشفه فرا تر برود، شايد به يک آنارشيست و معترض تبديل شود. (کاري که احمد شاملو با حافظ کرد، نمونه اي از دستکاري هاي آنارشيستي محسوب نمي شود و آن را بايد به حساب برخي جنبه هاي شخصيتي ناشي از قله بودگي شاملو گذاشت).
    حتي اگر بنا را بر شورش عليه اصل متن گذاشت و به قصد کوبيدن سنت و قدمت، اين آثار را به شکلي دگرگون عرضه کرد، باز چيزي از قدر و قيمت آنها نخواهد کاست؛ چه همين که سبب نقد و اعتراضي شده باشد، براي آن و براي ما کافي است. رويکرد گزينشي دستگاه هاي آموزشي به متون کهن، نه از جنس نقد و اعتراض که از جنس حذف و گزينش است؛ حذف و گزينشي برخاسته از همان خودبزرگ بيني و خود حق پنداري. در چنين وانفسايي رجعت به متون کهن، هم حافظ و نگه دارنده آنهاست و هم بهانه اي براي بازگويي روايت هايي که جز با اتکا به جايگاه و سابقه قدما، قابل گفتن نيست. ترديدي نيست که همين امروز اگر سعدي و حافظ و فردوسي - که در مجالس و تريبون هاي رسمي ستوده مي شوند - خود زنده بودند و بايد سروده هايشان را براي تاييد به متوليان رسمي مي سپردند، نه شاهنامه اي خلق مي شد و نه گلستان و بوستاني.
    اکنون اما توفيق بازروايي، بازنويسي، ساده نويسي و هرگونه تلخيص يا برداشت تازه از اين آثار نصيب ما شده و مي توان جهان متني و ادبي آن آثار را با زبان ها و سليقه هاي مختلف براي رده هاي سني گوناگون بازگو کرد. يکي از مجموعه هايي که به طور مستقل و با صرف سرمايه اي قابل توجه به اين موضوع پرداخته و دست به کار بازآفريني متون کهن ادبيات فارسي زده، مجموعه «يکي بود يکي نبود» انتشارات کتاب پارسه است که با دبيري يوسف عليخاني و با حضور نويسندگان طراز اول کشور فراهم آمده است. تا امروز هشت جلد از اين مجموعه ۳۰ جلدي با در نظر گرفتن مخاطبان نوجوان، جوان و بزرگسال منتشر شده است. دو جلدي که به تازگي وارد بازار کتاب شده، يکي «قصص الانبيا» نوشته امين فقيري است و ديگر «ليلي و مجنون» به قلم حسن لطفي. از همين مجموعه، کتاب هاي «ويس و رامين» به روايت ناهيد طباطبايي، «ديوان پروين» به روايت فريبا وفي و «فرج بعد از شدت» نوشته ابوتراب خسروي نيز منتشر شده است. «قصص النبيا» تاليف اسحاق بن ابراهيم بن خلف نيشابوري است که در ۱۱۶ قصه به بيان ماجراي آفرينش آسمان و زمين و سپس سرگذشت پيامبران و خلفاي راشدين اختصاص دارد. امين فقيري نويسنده کشورمان ۱۷ قصه را براساس اين کتاب در قالب کتاب «قصص الانبيا» بازنويسي کرده است. حسن لطفي نيز در تلخيص و منثورسازي «ليلي و مجنون» به روايت اصلي وفادار است و قصه شورانگيز و پرفراز و نشيب ليلي ومجنون نظامي گنجوي را با ظرفيت هاي داستاني معاصر ارايه کرده است. هر دو اين کتاب ها از گنجينه هاي ادبي ايران هستند که سرآغاز نگارش ها و سرايش هاي ديگري شدند؛ به ويژه ليلي و مجنون که دستمايه خلق آثار عاشقانه ديگري شد که به تقليد از آن سروده شدند.
    حسن لطفي و امين فقيري در روايت خود از اين دو اثر، سبک و قلم ساده اي را اختيار کرده و کوشيده اند در فرصتي که يک کتاب حدودا ۱۵۰ صفحه اي به آنها مي دهد، ظرفيت هاي محتوايي آثار کلاسيک فارسي را به مخاطب انتقال دهند. مجموعه «يکي بود يکي نبود» اگرچه فاقد جنبه هاي زيبا شناسانه متون کهن است ولي داراي جنبه هاي روايي تازه اي است که از نگاه مستقل نويسندگانش نشات مي گيرد. در اين مجموعه نويسندگاني چون اميرحسين خورشيدفر، عليرضا روشن، سيامک گلشيري، بهناز عليپورگسکري و... نيز به بازنويسي متون ادبي ايران پرداخته اند و از آنجا که انتظار سوگيري هاي رسمي و برداشت هاي سهل انديشانه از اين نويسندگان نمي رود، مي توان اين مجموعه را به عنوان منبعي امروزي براي مخاطبان نوجوان و جوان دانست که از مواجهه با اصل متون کهن پرهيز کرده يا نسبت به آنها بدبين و دلزده شده اند.

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com