تادانه

خستگی‌نوشت
سوال بی‌جواب این‌روزهایم این شده که «چقدر دیگه زنده می‌مانم؟»
بعد نگاهم می‌رود به کتاب‌هایی که نخواندم.
بعد ذهنم می‌رود سمت ِ ایده‌هایی که دارم و هنوز ننوشتم.
بعد یادم می‌افتد که دوست داشتم زمینی داشتم برای خودم؛ دور ِ دور و بعد به جای حصار سنگی و آهنی، درخت ِ سپیدار می‌کاشتم دور مرزم.
بعد خیالم برمی‌دارد کوله‌پشتی‌ام را بردارم که هنوز خیلی جاهای ایران را نگشتم.
امروز توی اتوبوس از خستگی خوابم برد تا برسم به ایستگاه آخر. اونجا بود که فکر کردم چند ساله من فکر می‌کنم «چقدر دیگه زنده می‌مونم؟»
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment