تادانه

دیدار با داستان‌نویسان ایلامی
در تمام این سال‌ها چند دوره‌ای کلاس داستان‌نویسی هم اگر داشته‌ام به اصرار دوستان بوده و هیچ‌وقت میلی به معلم‌شدن نداشته و ندارم و اگر هم حاضر به معلمی شده‌ام، آن‌ها که در کلاس‌ها حاضر شده‌اند، دیده‌اند که بیشتر از آنی که آن‌ها بیاموزند منم که از دوستان حاضر در جلسات استفاده می‌کنم.
مثال حکایت آن پیرمرد که برای یافتن اکسیر جوانی راه افتاد و راه افتاد و راه افتاد تا رسید به جایی که می‌گفتند اکسیر جوانی را اینجا توان‌یافتن. یافت. جایی که جوانانی چند در حرکت و جنب‌و‌جوش بودند و او از همراهی با آن‌ها، به جوانی‌اش بازگشت.
در این سه سال و اندی که از عمر «آموت» می‌گذرد، هر روز با یکی یا دو تا نویسنده تازه‌نفس روبه‌رو شده و با هم هم‌کلام شده‌ایم که بی‌راه نیست اگر بگویم، تنها آن‌چه آموخته‌ام، منتقل کرده‌ و می‌کنم.
داستان‌نویسی آموختنی نیست تا یکی چون من بیاموزاندش، بلکه تنها باید به داستان‌نویسی که راه افتاده، راه را از بیراه نشان داد؛ دوست داشت از راه برود، دوست نداشت از بیراه.
با این احوال، اول خبر اینجا را منتشر کردم و بعد گفتم که فقط لینکش بدهم تا فقط بماند در دفترچه یادداشت «تادانه»‌ای‌ام.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment