تادانه

گفتگو با نویسنده رمان «به وقت بهشت»

حميد نورشمسي (تهران امروز): اگر سال 88 و سه ماهه پاياني آن را از نظر انتشار رمان‌هايي كه نخستين تجربه نويسندگان جوان آنها بود، يك نقطه عطف در ادبيات داستاني كشورمان بدانيم، انتشار رمان «به وقت بهشت» به قلم نرگس جورابچيان توسط نشر آموت را مي‌توان بزرگترين اتفاق در اين ميان دانست. داستاني كه در نهايت سادگي و با به‌دوش كشيدن نسبت‌هايي چون «عامه‌پسند» يا «غيرروشنفكري» توانست پديده تازه‌اي را در رمان‌نويسي كشورمان پيش‌روي چشم مخاطبان باز كند. روايتي غيركلاسيك، دروني و در عين حال تاثيرگذار از روابط ميان انسان‌ها در بستر واگويه‌هاي دروني يك انسان از پيش از تولد تا مرگ. گفت‌وگو با نرگس جورابچيان در ارتباط با رمان او در يكي از روزهاي خلوت و ساكت نوروز امسال تهران انجام شد كه در ادامه از نظر شما مي‌گذرد.

در مدتي كه از انتشار رمان شما مي‌گذرد، بحث‌هاي زيادي مطرح شده كه داستان شما را به نوعي در طبقه قصه‌هاي عامه‌پسند قرار مي‌داد، خود شما زماني كه اين داستان را مي‌نوشتيد به اين مساله فكر كرده بوديد؟
من درحين نوشتن فكر چاپ شدن اين قصه نبودم. ولي بعد از اتمام و انتشار آن تا الان كه با شما حرف مي‌زنم دوست داشته‌ام كه همه بتوانند با داستان ارتباط برقرار كنند و حالا اگر نام اين را عامه‌پسندي مي‌گذاريد، من با آن مشكلي ندارم. نظر شخصي من اين است كه داستان «به وقت بهشت» سرراست‌تر از آن است كه كسي از عهده فهميدن آن برنيايد و با آن ارتباط نگيرد.

«به وقت بهشت» را برخي از منتقدان و نويسندگان اتفاق ادبي در حوزه داستان‌نويسي معاصر ناميده‌اند، اگر اين جمله را بپذيريم، خود شما مي‌توانيد توضيح دهيد كه اين اتفاق از چه منظري رخ داده است؟
من البته اين حس را ندارم. براي من اين قصه يك آغاز است، ‌آغاز ورود جدي من به ادبيات ولي شايد چون احساس مي‌كنم كه همه چيز در قصه من توانسته سرجاي خود قرار بگيرد براي من و بالطبع خوانندگان يك اتفاق به شمار بيايد. اما بيشتر از اينكه بخواهم با ديد يك اتفاق آن را ببينم براي خودم اين قصه يك آغاز است. مگر اينكه شما اصراري به اين موضوع داشته باشيد.

نوع حضور معنويت در داستان شما را كه در عين به چشم نيامدن ظاهري به شدت خواننده را تحت‌تاثير قرار مي‌دهد مي‌توان به عنوان اتفاق اين رمان دانست. چگونه توانستيد با وجود عدم تجربه قبلي در نوشتن به اين ساختار برسيد؟
سوال شما من را به خيلي قبل‌تر برد. من ابتداي كار نوشتن را در مجلات با درون‌مايه‌هاي مذهبي تجربه كردم؛ نوشته هايي كه با نام گزارش و داستان چاپ مي شد. يادم هست كه آن موقع طرحي را به سردبير دادم مبني بر اينكه بخش ويژه‌اي با عنوان نامه‌نگاري بچه‌ها به خدا را در مجله راه بيندازيم. هدف من هم اين نبود كه به شكل كليشه‌اي خواسته اي از خدا را داشته باشيم بلكه قصد من اين بود كه بچه‌ها عاشقانه با خدا حرف بزنند و بهترين آنها چاپ شود. البته اين اتفاق هرگز نيفتاد ولي از آن موقع تا به امروز يك مساله ذهن من را بسيار به خودش مشغول كرده است و آن اين است كه احساس مي‌كنم ما راه‌هايي غير از حقيقت خدا را براي رسيدن به خدا در حال تجربه كردن هستيم در حالي كه مستقيم‌ترين راه براي رسيدن به خدا در درون ما قرار گرفته است. اين دنبال واسطه نبودن چيزي است كه هميشه به دنبال آن بودم و در «به وقت بهشت» خيلي سعي كردم كه اين اتفاق رخ بدهد كه متاسفانه خيلي‌ها انگار نتوانستند آن را بفهمند.

ادامه گفتگو

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment