تادانه

دومين سالگرد «قابيل»
صبح امروز در جواب به لطف دوستي نوشتم «درست 26 ارديبهشت 1385 بود كه قابيل عمرش را داد به شما» و بعد هم آهي كشيدم كه بيشتر همينطوري بود تا آه به معناي افسانه آه.

آن وقت براي دوستي ديگر داشتم اين را به شوخ‌طبعي باز مي‌گفتم «درست 26 ارديبهشت 1385 بود كه قابيل عمرش را داد به شما» كه دلم گرفت و آه كشيدم و گفتم «جدي جدي امروز 24 ارديبهشت است و فردا نه، پس‌فردا 26 ارديبهشت مي‌شود!»

بعد ديدم چه زود گذشت تمام اين سال‌ها؛ 26 ارديبهشت 1383 مجله قابيل را راه انداختم و بعد هنوز به 26 ارديبهشت 1384 نرسيده به كمك "سيدمحسن بني‌فاطمه" رانديم براي سال دومش و در 26 ارديبهشت 1385 مانديم؛ همين.

بعد دخيل بستم به درخت تادانه كه داد بزنم تو رو خدا اينجا نياييد! چون چيزهايي كه شما دوست داريد در اينجا نوشته نمي‌شود و من فقط از ميلك مي‌نويسم همان‌طور كه در داستان‌هايم.

بعد رسيدم به اينجا، بعد دلم گرفت، بعد همين ديروز بود كه دوست ديگري ايميل زده بود كه نمي‌شود بزني زير عهدت و دوباره منتشرش كني؟
بعد گفتم كاش از اول هم نيامده بودم به بازي كه اهل بازي نيستم و براي همين هم هر وقت دلم گرفته در رفته‌ام به كوهستان و خوشحالم كه كوهستاني‌ام و از اهالي آنجا.

اين روزها داستان است كه همين‌طور دارد مي‌آيد و تمام شب‌ها و روزهايم پر از كلمه شده و ببخشيد كه كمتر اينجا مي‌آيم جز براي عرض سلام و ادب.

سلامت باشيد.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment