تادانه

آوار در نمايشگاه بين المللي كتاب تهران
سراي اهل قلم، سراي اهل قلم هر سال نبود كه نويسنده ها و مترجمان معروف را آنجا ببيني و از ماندن و چاي خوردن در آن فضا لذت ببري. سراي اهل قلم امسال بي رونق بود يا لااقل من اينطور ديدم
هر سال وقتي وارد نمايشگاه كتاب مي شدم قبل از هر كاري به طرف سالن سراي اهل قلم مي رفتم و سهميه بن كتاب و كارت خريد كتاب هاي خارجي مي گرفتم و بعد سراغ سالن هاي عربي مي رفتم. كتاب هايم را كه مي خريدم سري به غرفه ناشران داخلي مي زدم و از آنجا هم به سالن مطبوعات مي رفتم تا چند همكار ببينم و خستگي پياده روي در نمايشگاه از تنم دربيايد با گپ و گفتي و نشستي در آنجا
امروز هم طبق معمول به سراي اهل قلم رفتم. مثل هر سال نبود كه كسي جوابگويت باشد و به استقبالت بيايند. چهره آشنا نديدم. زياد طول نكشيد تا كل ده يازده نفري را كه در سالن نشسته بودند ببينم. چيدمان صندلي ها هم فرق كرده بود. وقتي چهره آشنايي نديدم از خانمي كه پشت كامپيوتري نشسته بود پرسيدم چطور مي تونم كارت كتاب خارجي و بن كتاب اهل قلم را بگيرم. خانمي را معرفي كرد. خانم كه معاون آقاي رييس امسال اين سرا بود، گفت نه كارت داريم نه بن كتاب. بعد هم گفت: تنها كاري كه مي تونم بكنم اينه كه راهنمايي تان بكنم به شعبه بانك رفاه. اونجا هم بن مي دن هم كارت
رفتم. با مكافات به خانمي كه آنجا بود ثابت كردم از اين اهالي هستم. اصرار داشت كتاب هايم را ببيند. گفتم خانم چطور بايد آن ها را مي آوردم؟ با عصبانيت امضاء كرد و گفت: بن كتاب نداريم ها! فقط كارت كتاب خارجي
درآمدم و رفتم سالن كتاب هاي عربي. دوازده سال است به اين سالن مي روم. جز يكي دو سال از جمله دو سال پيش كه كتاب هاي ادبي خوبي آورده بودند، هيچ سالي كتاب به درد بخور در حوزه ادبيات، بويژه ادبيات معاصر عرب در آن همه غرفه يافت نمي شود. امسال تنها نشر دارالهلال كتاب هاي قابل توجهي در حوزه ادبيات معاصر داشت كه شك ندارم لااقل كتاب هاي فاطمه المرنيسي، مثل سال قبل، روز سوم نمايشگاه جمع آوري و فروش آن ها ممنوع خواهد شد
از آنجا به سالن فروش ريالي عربي و لاتين رفتم. محمد جواهركلام، مترجم ادبيات عرب را ديدم. گفت ديدي اين جا، چند تا غرفه كتابفروشي هاي عربي برگشته؟
گفتم: يعني چي؟ مگه مي شه؟ مگه اينجا چقدر بازديد كننده داشته كه سيل جمعيت از جا كنده اين ها را؟
خنديد
لازم نبود جواب بدهد. بازديد كننده اي نداشت غرفه هاي ريالي عربي. عرب ها و بلوچ ها و كردها و غير فارسي زبان ها اگر هم هجوم مي آورند، براي خريد كتاب هاي يارانه اي است نه كتاب هاي ريالي. پنج غرفه كنار هم از جا كنده شده و تپه كتاب ها، زير اسكلت آهني غرفه ها، تلنبار شده بود
چند تايي، پنهاني عكس گرفتم. آمدند و مانع شدند اما قبل از هر كاري دوربين را قايم كردم و از سالن زدم بيرون. ولي از در ديگر برگشتم و اين بار بدون اين كه دوربين را در بياورم از عرب كراوات زده اي كه كنار خرابه ها ايستاده ها بود، پرسيدم غرفه كدام ناشرها بوده؟
گفت: دارالفكر بيروت لبنان
پرسيدم كي اينطور شده
گفت: از دو ساعت قبل
زدم بيرون
كاري نداشتم در غرفه هاي عربي. حس كتاب خريدن نبود اگرچه كتاب هايي درباره مندايي ها و عبدالرحمان منيف و يكي دو كتابي كه از مرنيسي ندارم، يادداشت كرده بودم، اما ديگر حوصله نداشتم. فقط پيش از اين كه از در خروجي نمايشگاه بيرون بروم، سري به سالن مطبوعات داخلي و خبرگزاري ها زدم كه ديدن پونه ندايي در غرفه شوكران، افشين شاهرودي در غرفه عكاسي خلاق، طوبا ساطعي در غرفه سمرقند، علي عبداللهي و فرهاد حيدري گوران و هيوا مسيح در سالن مطبوعات، مازيار نيستاني، عليشاه مولوي، عليرضا بهنام و داريوش معمار در غرفه خوانش، جعفري قنواتي در غرفه فرهنگ مردم و مهم تر از همه سام فرزانه در غرفه خبرگزاري ميراث، لذت بخش بود
عكس ها
يك - دو - سه - چهار - پنج - شش - هفت - هشت - نه - ده
اين عكس آخري رو هم بيرون نمايشگاه گرفتم از كورش نور و معين قاسمي و برادرش، از بچه هاي جام جم آنلاين
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment