تادانه

مرغ مینای ساینا
دم ظهر بود و نشسته‌بودم لب پنجره. دیدم پشت پنجره دارد نگاهم می‌‌کند. پنجره توردار بود. پنجره کناری را باز کردم. نون خرده‌ای گرفتم توی دستم. همین‌طوری توی خیالم بود که الان می‌آید داخل و نان می‌خورد. آمد و برداشت.
بعد هم پرواز گرفت روی قفسه‌ها. ساینا با صدای پر زدنش آمد به داخل اتاق. گفت: بابا!‌بابا!‌تو رو خدا بگیرش. مرغ میناست.
گرفتمش. چهار پنج ساعتی ساینا باهاش مشغول بود. من خوابیدم. بیدار که شدم ساینا با دوستاش بازی می‌کرد و بی‌خیال "مرغ مینا" شده بود. آوردمش توی اتاقم.
شروع کرد به بازی با جاهای مختلف اتاقم. من هم دوربین به دست شدم راوی
این هم چند تا عکس از امروز مینای آمده به نفس‌کشیدن‌مون.
می‌گن مرغ مینا سخنگوست. فعلا که بیشتر ما سخن گفتم با او. اگر وقتی و زمانی به حرف آمد صداش رو می‌گذارم.
از اطلاعات گوگلی هم بگویم برایتان که مرغ مینای ما نر هست؛ چون داخل دهانش سیاه است

 http://aamout.persiangig.com/image/mina/001.JPG

http://aamout.persiangig.com/image/mina/002.JPG

http://aamout.persiangig.com/image/mina/003.JPG

http://aamout.persiangig.com/image/mina/004.JPG

http://aamout.persiangig.com/image/mina/001.JPG

http://aamout.persiangig.com/image/mina/006.JPG

http://aamout.persiangig.com/image/mina/007.JPG

http://aamout.persiangig.com/image/mina/001.JPG

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment