تادانه

گفت‌وگو با هدی حدادی به بهانه انتشار رمان «دلقک»
خبرگزاری فارس- علی‌الله سلیمی: جدیدترین اثر داستانی هدی حدادی، رمانی با عنوان «دلقک» است که اخیراً از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است. این نویسنده که مدیریت هنری مجموعه «رمان نوجوان امروز» کانون را هم به عهده دارد، علاوه بر نویسندگی در حوزه تصویرسازی کتاب کودک هم فعالیت دارد و تا به حال جوایز متعدد داخلی و بین المللی را نصیب خود کرده است.
نویسنده رمان «دلقک» معتقد است داستان نویسی ما به خصوص برای نوجوانان یک ادبیات نوستالژیک و کهنه است که وقتی تا می گویند قصه و ادبیات و رمان، نویسندگان یک فلاش بک می زنند به نوجوانی خودشان و دنیای و نوستالژی خودشان را برای نوجوانان امروز بازگویی می کنند
از کتاب‌های هدی حدادی در زمینه نویسندگی می‌توان به «کوپه یازده»، «شب‌های سوری» و «دوست رفیق من» اشاره کرد. به بهانه انتشار رمان «دلقک» پای صحبت‌های این نویسنده نشستیم تا از مراحل نوشتن و انتشار آن بگوید و این که با چه اهدافی سراغ این رمان برای نوجوانان رفته است.


* شروع نویسندگی از 18سالگی
اگر به سال‌های اولیه نویسندگی شما بر گردیم، از چه زمان شروع به نوشتن، آن هم به صورت حرفه‌ای کردید؟
حدود هیجده نوزده سالم بود که با مجله سروش نوجوان آشنا شدم. آن جا در جلساتی که با حضور آقایان امین‌پور، بیوک ملکی و نقی سلیمانی برگزار می‌شد شرکت می‌کردم و فکر می‌کنم همان سال‌ها بود که اولین داستانم در مجله سروش نوجوان چاپ شد و برای من این کار حالت حرفه‌ای و جدی پیدا کرد. بعد از آن دیگر شروع کردم برای نوجوانان داستان‌های کوتاه نوشتن و به تناوب کارهایم در جاهای مختلف چاپ شد و در نهایت تبدیل شد به مجموعه داستان و همین طور فعالیت‌هایم در این حوزه ادامه پیدا کرد.
اولین کتاب داستانی که به قلم شما منتشر شد یادتان هست که اسمش چه بود؟
بله، اولین کتاب داستانی‌ام در سال 1384 منتشر شد. مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاهم برای نوجوانان بود که با عنوان «کوپه یازده»توسط انتشارات به نشر منتشر شد.
برسیم به کار جدید شما، ایده اولیه رمان «دلقک» چگونه در ذهن شما شکل گرفت؟
ایده این رمان خیلی سال بود که در ذهنم می‌آمد و می‌رفت. به صورت یادداشت‌های پراکنده داشتم. وقتی پیشنهاد نوشتن یک رمان از طرف کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شد، گفتم که این قضیه را جدی بگیرم. به سراغ آن یادداشت‌ها رفتم و جمع و جورشان کردم و به هر حال شکل و فرمی دادم که حاصلش شد همین رمان دلقک که اسفند ماه سال گذشته از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ شد.
عده ای از خوانندگان و همچنین منتقدان ادبی معتقدند شخصیت دختر دلقک در رمان شما وجود خارجی ندارد و بخشی از وجود شخصیت نگار است، این مسئله برای شما به چه شکلی بوده است؟
برای من هم واقعی است، ولی من هم از چند نفر شنیده‌ام که می گفتند آیا این شخصیت دختر دلقک در رمان واقعی است یا وجه دیگری از وجود شخصیت نگار است. گفتم این شخصیت دختر دلقک برای من بیرونی است، ولی اگر شما فکر می‌کنید این طور نیست، خب، تفسیر دیگری از داستان است که می تواند در جای خود قابل قبول باشد.
ولی شواهد موجود نشان می‌دهد این شخصیت در رمان وجود دارد.
بله، برای من که این رمان را می‌نوشتم شخصیت دختر دلقک وجود خارجی داشت، ولی آنهایی که می‌گویند این شخصیت در رمان وجود خارجی ندارد واگذار می‌شود به خودشان که این گونه برداشت می‌کنند.
حتی به نظر می‌رسد شخصیت اصلی رمان شما همین دختر دلقک باشد، چون رفتارهایی به شدت نوجوانانه دارد و رمان هم برای نوجوانان است. در حالی که شخصیت نگار به گروه سنی جوانان نزدیک است.
خود شخصیت نگار هم به نظرم نماینده یک سری از نوجوانان امروز است تا جوان‌ها. روحیات نگار خیلی نوجوانانه است و خیلی به من نزدیک است این شخصیت نگار.
فکر می‌کنید تا چه اندازه با روحیات دختران نوجوان آشنایی دارید؟
فکر می‌کنم هنوز روحیات دختران نوجوان را دارم، چون برایم جذاب است دنیای نوجوانان و هنوز به طور کامل این دنیا را از دست نداده‌ام.
تا به حال هوس نکرده‌اید برای گروه سنی بزرگسالان هم داستان بنویسید؟
چرا، یک نوع هوسانه‌ای برای نوشتن داستان‌هایی برای بزرگسال دارم، ولی فکر می‌کنم هنوز وقتش نرسیده است، چون چیزهایی که می‌خواهم به بچه‌ها بگویم آن قدر زیاد و عمده است که نگذارد من فعلا به سراغ ادبیات بزرگسالان بروم. شاید به خاطر جذابیتی است که دنیای بچه‌ها و ادبیات کودکان و نوجوانان برای من دارد.

* در دنیای بزرگسالی انگار همه آدم بزرگ‌ها شکل هم شده‌اند
بعضی‌ها از همان ابتدا با ادبیات بزرگسال شروع می‌کنند، ولی شما با ادبیات کودک و نوجوان شروع کردید، فکر می‌کنید تا چه زمانی می‌خواهید در این عرصه فعالیت کنید؟
برای من دنیای کودکان و نوجوانان هنوز خیلی جذاب است. یعنی هنوز آن لذتی که از خواندن رمان نوجوانان می‌برم در خواندن رمان بزرگسال سراغ ندارم. فکر کردن به دنیای نوجوانی و بودن با بچه‌های نوجوان و حتی کودکان لذتی برایم دارد که شاید در جمع بزرگسالان وجود نداشته باشد. منظورم آن شگفتی و کشفی است که معمولاً بچه‌ها دارند. هر دفعه که آنها را می‌بینیم آدم را به تعجب می‌اندازند. یعنی آن تنوع نسلی که پنج سال به پنج سال یا سه سال به سه سال این نسل ها جلو می‌روند، ما عملاً با موجودات جدیدی مواجه هستیم. اما در دنیای بزرگسالی انگار همه آدم بزرگ‌ها شکل هم شده‌اند و دنیایشان هیچ چیز تازه‌ای ندارد که آدم را شگفت‌زده کند، ولی بچه‌ها این قدر عجیب و غریب هستند و این قدر متفاوت هستند که نسل به نسل جذابیت‌شان بیشتر شود. برای همین من فکر می‌کنم هنوز آنها برای من تازگی دارند و می‌توانم با آنها ارتباط بگیرم و از زبان آنها حرف بزنم.
باز برگردیم به رمان دلقک، شخصیت دختر دلقک در این رمان چگونه شکل گرفت و آیا این شخصیت مصداق بیرونی داشت یا کلا در ذهن شما شکل گرفت؟
نه، مصداق بیرونی نداشت و کاملاً خیالی است.
فکر می‌کنید این شخصیت با این خصوصیاتی که شما از آن توصیف کردید می‌تواند مصداق بیرونی داشته باشد؟
نه، فکر نمی‌کنم بتواند مصداق بیرونی داشته باشد، کاملا خیالی است و فکر هم نمی‌کنم بشود نمونه بیرونی برایش پیدا کرد.

* دلقک خواسته‌ بچه‌ها را نشان می‌دهد
خب، اگر چنین است، مخاطبان نوجوان امروزی چطوری می‌توانند با این شخصیت خیالی ارتباط برقرار کنند؟
با این که مصداق بیرونی ندارد، اما موجودی است که می‌تواند یک سری حرف‌های بچه‌ها را بزند و بازنمایی کند. همچنین یک سری خواسته‌های بچه‌ها را نشان دهد و تا آن جایی که می‌دانم و آمار گرفته‌ام، در این مدت ارتباط خوبی با مخاطبان داشته است.
رمان دلقک یک اثر واقع گرایانه است، اما یک بخشی در داستان هست که حالت فرا واقع گرایانه به خود می‌گیرد. منظور صحنه‌ای است که خانه زن و شوهر جوان تصویر می‌شود و می‌شود گفت مرموز قصه رفتارهای عجیب و غریب دارند، آکواریوم بزرگی در خانه دارد و ماهی‌های فایتر زنده را در یخچال نگه می‌کنند. این صحنه به نظرتان یکدستی کار را بر هم نمی‌زند؟
راجع به این مسئله هم دو تا نظر وجود دارد. یک عده‌ای می‌گویند این بخش خانواده... از بقیه داستان جدا افتاده است و یک عده هم می‌گویند لازم بوده این بخش هم در رمان وجود داشته باشد. به نظر من، وقتی این صحنه را در داستان گذاشتم لازم داشتم که باشد. به نظر من، علاوه بر دلقک‌ها، موجودات دیگری هم هستند که با دنیای خودشان زندگی می‌کنند و ارتباط های خاص خودشان را دارند. یعنی این دلقک و خانواده بزرگش، تنها آدم‌های عجیبی نیستند که در دور و بر ما حضور دارند و زندگی می کنند. شاید اگر چشم‌هایمان را درست باز کنیم چیزهای دیگری هم ببینیم یا با آدم‌های دیگری هم آشنا بشویم که برایمان تازگی داشته باشند.
از طرف دیگر برای ایجاد هیجان در داستان موثر بود. چون در حین نوشتن این داستان به نظرم آمد کار دارد خیلی یکنواخت پیش می رود. شاید بد نبود که این را هم بیاورم در کار تا یک مقداری آن فضای یکنواخت قبلی را بشکند. یعنی یک رفت و برگشت در روایت داستان صورت گیرد که در این رفت و برگشت یک اتفاقی در داستان بیفتد. یک اتفاق حسی در درون مخاطب اتفاق بیفتد و من موافق بودم که این صحنه در داستان باشد.
منظور من این است که در این رمان شخصیت‌هایی متعددی مانند عمه پیر، دختران جوان صاحبخانه نگار و همچنین دیگر ساکنان آپارتمان وجود دارند که در عین متفاوت بودن، رفتارهای عادی متناسب با خود دارند. در حالی که این زوج مرموز از جنس دیگری هستند.
متوجه منظورتان هستم، ولی ما در جامعه‌ای زندگی می کنیم که همه جور آدم در آن زندگی می‌کنند. آپارتمان هم به نوعی نماد جامعه شهری امروز است. در این جامعه عده زیادی از آدم‌ها برای خودشان زندگی‌های متفاوتی دارند که شاید با آن زندگی‌های معمول که همه ما سراغ داریم تا حدودی متفاوت باشد. شاید برای فرار کردن از شرایط زندگی شهر زده و غیر طبیعی، پناه برده‌اند به این مسایل. در داستان دلقک هم هر یک از شخصیت‌ها نماد قشر و طبقه خاص خودشان هستند. مثلا شخصیت عمه، نماد سنت دوست داشتنی خودش است. همچنین شخصیت صاحبخانه و دخترانش و چند نفر دیگری که در این مجموعه آپارتمانی زندگی می‌کنند. این‌ها در کنار هم این جامعه کوچک را تشکیل داده‌اند. اگر می‌خواستم کار را گسترده‌تر کنم باید از قشرها و طبقات اجتماعی دیگر هم نمایندگانی در این داستان می‌آوردم که فکر می‌کنم لزومی برای این کار نبود و همین میزان کفایت می‌کند.
ایده اولیه رمان دلقک همین است که اکنون در قالب یک رمان نسبتاً بلند می‌بینیم یا ایده اولیه با شکل کنونی اثر تغییر کرده است؟
نه، ایده رمان تغییر نکرده است. این ایده من بود که یک آدمی وارد یک جامعه روزمره، معمولی و متداول می شود، تغییر ایجاد می کند و خارج می شود. این یک  فرم عادی و شناخته شده در ادبیات، سینما و چیزهای دیگر است که من هم دقیقاً همین الگو را خواستم تزریق کنم به کارم؛ کسی که می‌آید تغییر ایجاد می‌کند و می‌رود و آن تغییر می‌ماند. یعنی خودش ماندنی نیست، اما آن تغییر ماندنی است. این ایده اولیه بود که تغییر نکرد.
شما جزو کدامیک از نویسندگان هستید؛ آنهایی که در حین نوشتن مسیر اولیه کارشان تغییر می‌کند یا نویسندگانی که از ابتدا بر اساس یک طرح اولیه کار را شروع می‌کنند و تا آخر به آن وفادار می‌مانند؟ اصلاً به تغییر طرح در هنگام نوشتن آن اعتقاد دارید؟
بله، حتماً دچار تغییر و تحولاتی می‌شود، ولی چون من باید حتماً طرح می‌دادم بابت این کار و در مرحله بعد هم کار اصلی مطابق این طرح پیش می‌رفت، تغییر محسوسی در کلیت کار ایجاد نکردم و این رمان تقریبا مطابق همان طرح اولیه است که من ارائه داده بودم. البته بعضی کارها طرح ذهنی دارد و نویسنده شروع می‌کند به نوشتن و نمی‌داند آخر کار چه می‌شود و کار خودش پیش می‌رود، ولی در این کار رویکرد من این گونه نبود. این طرح را وقتی من نوشتم، آن را کامل کردم. شروع، میانه و پایان را نوشتم و اتفاق‌های مابین آنها را بعداً شکل دادم، ولی در مجموع، استخوان بندی اولیه کار مشخص بود.
من خودم هم معمولا شروع می‌کنم به نوشتن، به خصوص در داستان کوتاه که معمولاً با ایده و جرقه شروع می‌کنم به نوشتن و پایانش را نمی‌دانم چه می‌شود. حالا یا جمع می‌شود یا نمی‌شود، ولی در این رمان یک مقدار دقیق‌تر پیش بردم.
هر یک از نویسندگان برای نوشتن، عادت به خصوصی دارند، عادت‌های نوشتن شما به چه شکلی است؟
خیلی نامنظم است واقعاً. من چون حرفه‌ای این کار نیستم و حرفه‌ام چیز دیگری است، نوشتن برایم خیلی نامنظم اتفاق می‌افتد. مگر این که موظف باشم. مثلاً برای مجله‌ای که کار می‌کنم موظف به نوشتن هستم و می‌نویسم، ولی یک چیزهایی که به صورت ایده می‌آید همین طور نگه می‌دارم؛ یک مقداری از بین می‌رود و یک مقدارش را می‌شود نوشت و تبدیل به اثر مستقلی کرد. در مجموع ساعت و زمان خاصی برای نوشتن ندارم و از هیچ برنامه خاصی هم در این زمینه پیروی نمی‌کنم. حتی شده در جلسه‌ای که حوصله ندارم گوش کنم یا فکر کنم خیلی دارد طول می‌کشد، شروع می‌کنم به نوشتن و یک اتفاق داستانی روی صفحه می‌افتد.

*اگر نویسندگی را جدی بگیرم دیگر برایم دلنشین نیست
با توجه به این که حرفه اصلی شما تصویرسازی است، آیا فکر می کنید نویسندگی را به طور حرفه‌ای ادامه خواهید داد؟
نه، اگر خیلی جدی بگیرم از آن حالت دلنشین خود خارج می‌شود. در مقابل، تصویرسازی برای من راه امرار معاش است، کار و کسب من است. برایش برنامه‌ریزی دارم. هر چند نود درصد مواقع کار درونی‌ام نیست که انجام می‌دهم، کار سفارشی است، یا برای جشنواره، مسابقه و غیره و درونی نیست. من نوشتن را به صورت موازی این کار انجام می‌دهم و هیچ وقت نگذاشته‌ام به این ورطه بیفتد و برایم حرفه‌ای شود و از این حالت در بیاید. نوشتن برایم کار دل است. می‌گذارم در این حالت بماند، چون لذت بیشتری به من می‌دهد. وقتی به صورت خودجوش اتفاق می‌افتد برایم خیلی شگفت انگیز است.
وضعیت داستان نویسی در کشور ما به خصوص در حوزه کودکان و نوجوانان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
داستان‌نویسی ما به خصوص برای نوجوانان یک ادبیات نوستالژیک و کهنه است. نه نویسندگان ما این زحمت را به خودشان می‌دهند بشناسند نوجوانان امروز را، نه خودشان را در دنیای امروز نوجوانان قرار می‌دهند. تا می‌گویند قصه و ادبیات و رمان، یک فلاش بک می‌زنند به نوجوانی خودشان و دنیای خودشان و نوستالژی خودشان و همان را بازگویی می‌کنند برای نوجوانان امروز. خیلی خب، این یک بار و دو بار جذابیت دارد، ولی وقتی تبدیل می‌شود به یک متد و جریان واقعاً در جا می‌زند و در رکود می‌ماند.
شما در رمان «دلقک» این گونه عمل نکردید؟
نه، فکر می‌کنم سعی خودم را کردم از این فضا دور باشم.

* از نوجوانی خودم لذت نبردم
چطور؟
اول این را بگویم که من از نوجوانی خودم لذت نبردم که بخواهم آن را مدام برای بچه‌ها بازگو کنم. برای همین من بیشتر سعی کردم با بچه‌های امروز در ارتباط باشم. نه به خاطر این که بخواهم قصه بنویسم، به خاطر این که برایم جذاب است. دنیایشان برایم جذابیت دارد. اصلاً بچه‌های امروز متفاوت هستند با نوجوانی ما و دوره قبلی و بعدی خودشان. فکر می‌کنم این بچه‌ها آدم‌های دیگری هستند که احتیاج به شناخت بیشتری دارند. البته ارتباط گیری با آنها یک مقداری سخت‌تر است.
نظرتان درباره رمان‌های نوجوان که امروزه توسط نویسندگان مختلف نوشته و منتشر می‌شود چیست؟
فکر می‌کنم در بین این داستان‌ها، آثار شبیه به هم خیلی زیاد است.
راهکار شما برای غلبه به این مشکل چیست؟
من خودم را می‌گذارم جای نوجوان امروزی. می‌بینم سی چهل رمان می‌گذارند جلوشان. دوست دارم در بین آثار رمان‌های علمی تخیلی باشد، رمان ترسناک باشد، رمان نوستالژیک باشد، رمان اجتماعی باشد. خلاصه همه چیز در بین آنها باشد تا من طبق سلیقه خودم انتخاب کنم و بخوانم، ولی این‌ها که پیش روی من است همه قدیمی‌های یک عده آدم است با ماجراهای بی چالش. وقتی نویسنده‌ای نوجوانی خودش را برای نوجوانان امروز تعریف می‌کند تا یک جایی جذاب است. وقتی در سی چهل کتاب تکرار می‌شود دیگر جذابیتی ندارد.
یعنی منظورتان این است که نویسندگانی که برای کودکان و نوجوانان می‌نویسند باید کودکی درون خود را در بزرگسالی هم حفظ کند؟
نه، رابطه‌شان را با دنیای کودکان و نوجوانان باید گسترش بدهد.
از بین نویسندگان امروزی فردی با این مشخصات می‌شناسید؟
بله، به نظرم از بین نویسندگان امروزی که برای کودکان و نوجوانان می‌نویسند، آقای فرهاد حسن‌زاده خیلی به روز است نسبت به بقیه.
در حوزه ادبیات بزرگسالان چطور؟
آن جا قضیه فرق می‌کند. فکر می‌کنم در بخش ادبیات بزرگسالان، نویسندگان کشورمان موفق تر هستند. البته در این بخش سختی کار کمتر است.
به نظر شما سختی کار در ادبیات بزرگسالان کمتر است؟
بله، سختی کار در ادبیات بزرگسالان نسبت به نوجوانان کمتر است چون شما مجبور نیستید به مخاطب خودتان فکر کنید. آنجا خودتان هستید و کاغذ و قلم. نوشتن برای بزرگسالان به مراتب راحت‌تر از نوشتن برای نوجوانان است و به همین میزان نوشتن برای نوجوانان راحت‌تر از نوشتن برای کودکان.
شما در دو حوزه کودک و نوجوان کار کرده‌اید، ویژگی ادبیات کودک را چگونه می‌دانید؟
وقتی شما کودک است، شما باید خیلی خیلی خلاصه‌تر حرفتان را بزنید؛ با کلماتی که محدودترند و زبانی که خیلی ساده‌تر است با حجم کمتر. این یعنی این که کار شما خیلی دشوار می‌شود.
ارتباط شما با کودکان معمولا در چه فضاهایی صورت می‌گیرد؟
در مدارس و بین آشناها.
شما به مدارس می‌روید؟
بله می‌روم مدارس و برای بچه‌ها قصه می‌خوانم. بعضی مواقع هم می‌روم همین جوری بچه‌ها را تماشا می‌کنم. رابطه‌ام را با چند تا مدرسه حفظ کرده‌ام که به من اجازه می‌دهند بروم بچه‌ها را از نزدیک ببینم و با آنها ارتباط داشته باشم.
شما همزمان در دو حوزه تصویرسازی و نویسندگی فعالیت می‌کنید، دوست دارید شما را به به عنوان یک تصویرساز بشناسند یا یک نویسنده؟
امیدوارم من را به عنوان یک جهانگرد بشناسند (با خنده) چون به سفر و جهانگردی خیلی علاقه دارم و همیشه آرزو داشتم یک کشتی داشته باشم که بروم دنیا را بگردم.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com