تادانه

جلال آل روشن فکری
حسین سناپور: این روزها که سالمرگ جلال آل احمد است، دوباره با ویژه نامه ها و یادداشت ها بحثِ خودش و کارهاش محلِ حرف و بحث شده است. به گمانم همین نشان می دهد که آل احمد کم کسی نبوده و تاثیرگذاری اش در مسیر فعالیت های روشن فکری تاکنون بیش از هر کس دیگری بوده است (همین جا مختصر و مفید بگویم که روشن فکری را من در معنای سارتری آن به کار می برم و نه معادل متفکر و مانند آن). اما ضمنا می دانم که روشن فکری ما هم (سوای آن چه بخش فرهنگی _ سیاسی حکومت می کند با خاطره ی او) دارد هم میراث او را بازنگری می کند و هم بیش تر از آن دارد با آن میراث تسویه حساب می کند. شاید ناگزیر هر کسی مثل من هم باید با این میراث تکلیف اش را معلوم کند، با میراثی که صرفا یک نفر نیست و یک دوره و یک جریان هم بوده است و هنوز هم چنان هم بخشی از درگیری ها و مسائل ما را تشکیل می دهد.

حرف مختصر و اصلی من درباره ی آل احمد هم همین است که او یک چهره ی روشنفکری است، با همه ی ویژه گی های چنین چهره یی (که مثلا سارتر بود در ابعاد جهانی اش)، که اشتباه هم جزیی از آن است و سعی در تغییر جهان و همه چیز هم ویژه گی همه جانبه ی آن. این که آل احمد متفکر بزرگی نبود، یا داستان نویس، یا منتقد یا چهره ی سیاسی برجسته یی (همه ی خصوصیاتی که در او جمع بود) نکته ی چندان مناقشه برانگیزی نیست که من بخواهم روی آن ها بحث کنم یا حتا هر کس دیگری. نکته یی که به گمان من با برجسته کردن این خصوصیات و بعد نفی یا اثبات آن از طرف کسانی، سعی می شود فراموش شود همین سعی آل احمد و هر روشن فکری مثلِ او بود، در تاثیرگذاری بر جهان اطراف شان و عوض کردن اش. گفتن این هم که او اشتباه کرد در شناخت ایران و آینده اش و همین طور راهی که باید طی می کرد، به گمانم حالا خیلی ساده انگارانه است (و البته به گمان من شکی هم در نقدِ دیدگاه های او هم نیست). آن چه من از خلال به خصوص داستان های متوسط اش و برخی یادداشت ها و مقاله هاش و حتا در خسی در میقات اش، می فهمم این است که او جامعه ی ایران را خیلی به تر از شاید همه ی روشن فکران می شناخت، گرچه مثلِ اغلب آن ها و متاسفانه در پیشاپیش آن ها خیال می کرد بهترین راه تغییر مناسبات سیاسی _ اجتماعی ایران ساقط کردن حکومت است، به جای نهادسازی و تغییر زیربنایی تر امور سیاسی و اجتماعی، که تا بعد به تغییر مناسبات کلی حکومت با مردم منجر شود؛ کاری که بعد از چند دهه و به مرور خیلی از همان روشن فکران و ماها که نسلِ پس از آن دوران ایم، به اشتباه بودن آن رسیده ایم.

همیشه فکر کرده ام چه طور می شود آدمی در 47 ساله گی بمیرد و خیلی سال پیش از آن قطب روشن فکری هم شده باشد. این قطب شدن را هر کس به هر خصوصیت مثبت یا منفی یی در آل احمد نسبت بدهد، نمی تواند این را هم نادیده بگیرد که فضای روشن فکری، سیاسی آن روزگار، با ضعف ها، ترس ها، بی دانشی ها، و هزار نکته ی منفی دیگرش، مستعد قطب شدن آل احمد بوده است. در یک کلام بگویم، آل احمد هر چه بود بزرگ تر از اطرافیان و زمانه ی خودش بود. نه به خاطر این که از او بادانش تر و نترس تر و ادیب تر و داستان نویس تر و منتقدتر نبود، که بود، اما این همه خصوصیت و آن همه شور در هیچ کس به اندازه ی او جمع نبود.

شاید در همه ی این حرف ها خیلی ها با من مخالف باشند. گیرم که نظر آن ها درست تر باشد. گیرم که آل احمد پر از ضعف و نقص و اشتباه بود، اما در یک چیز شک ندارم؛ او و کسانی مانند او (شاملو، ساعدی، گلشیری، ...) حتا اگر نتوانسته باشند جامعه شان را ذره یی هم بسازند و پیش ببرند، اما دست کم خودشان را ساختند. با همه ی درگیری هاشان و کارهاشان و حساسیت ها و شورشان، دست کم خودشان را آدم های بزرگ تری کردند و آدم هایی شدند خیلی بزرگ تر از زمانه و مردم روزگارِ خودشان، چنان که ما حالا حالا ناگزیریم انگار از تسویه حساب باهاشان. اما همه ی ما که مدام داریم آل احمد و مانند او را تخطئه می کنیم یا کوچک می شمریم، ما چه کار کرده ایم؟ با کدام کار بزرگ شده ایم؟ اصلا راه بزرگ شدن اگر راه دشوار و پرتهمت و پراشتباه و پرزحمت آن ها نیست، کدام است؟

21 شهریور 91

Labels: , ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment