تادانه

آغاز يك پايان | اولدوز طوفاني
شوهر عزیز منتا همین یک سال پیش فریبا کلهر را با قصه هایی که برای کودکان می نوشت، می شناختم. قصه های زیادی که مهم ترینش برای من و دخترم قصه های قد و نیم قد برای کودکان بود. کتابی در دو جلد. پر از قصه های شیرین. می خواهم بگویم که همه مان می دانیم که کلهر قصه گوی خوبی است. ذهنش سیال و پر از تخیلات ناب است. اما آیا رمان نوشتنش هم مکمل قصه گویی هایش هست؟
مهرماه گذشته بود که نمونه خوانی شوهر عزیز من به من سپرده شد. کتابی که در حین نمونه خوانی جذبم می کرد. کشش داشت. اصطلاحات خاص بعضی شخصیت هایش مثل عزیزم عزیزم آقای آذر، و کودکانه تصور کردن بعضی مکان هایش مثل تشبیه برج میلاد به غول و آنتنش به شاخ غول و به تصویر کشیدن شاهین پسر راوی از دیدی کودکانه نشان از ید طولانی نویسنده در قصه گویی داشت. ماجرا در ابتدا با ترور شخصیت اول شروع می شد و مدام در گذشته و حال راوی سیر می کرد و ذهن خواننده را هم با خود به دنبال می کشید. زندگیِ خانواده ی راوی مثل زنجیری به هم تنیده بودند و سکته ای بین فلاش بک ها و وقایعِ حال حس نمی کردی جز ماجرای ترور کورش که به نوعی لاینحل می ماند؟ ارتباط بین ون در طول داستان و کورش مخفی می ماند و باز پایان بندی رمان این حس را و این سوال را در ذهنم بر می انگیخت که آیا این قسمت مربوط به گذشته بود؟ در حالی که تصور می شد یا باید تصور می شد که زمان حال باشد. بودن کورش در فصل آخر این حس را به هم می زد. برادر وارسته ای که ذره ذره تغییر کردن هایش را از منظر بازی های سیاست و خلق و خو در طول رمان حس کرده ایم. به هیچ وجه هم نمی شد گفت که خواب بوده یا توهّم، چون توهمِ بودن کنار سهراب برای یک فصل کوتاه کفایت می کرد.
اما قصه این جاست که می خواستم بدانم چرا کتاب های پایان یک مرد، شروع یک زن و شوهر عزیز من روی هم عناوین سه گانه به خودشان گرفته اند. رابطه ی بین عنوان ها چیست؟ چرا نویسنده خواسته که هر سه در یک سال چاپ شوند ولو با سه ناشر متفاوت؟ همه ی این ها سبب شد تا بخواهم حس کنج کاوی ام را ارضا کنم. رفتم سراغشان. از پایان یک مرد شروع کردم. کتابی که راوی دانای کل دارد. با سر فصل هایی به نام شخصیت های داستان هر چند بعضی شان نه چندان اصلی؛ مثل حمید روشن، ابراهیم خرم، و صادق خجسته. البته منکر ارتباط در هم تنیده ی این شخصیت ها با شخصیت اصلی _فرانک_ نیستم، اما به نظرم این فصل ها می توانستند در فصل های دیگر ادغام شوند و داستان را همان گونه که هست، پیش ببرند. در این رمان هم، کودکانه نوشتن و تصویر سازی کودکانه چون ابرهای گل کلمی، کلمه های عجول و کوتاه قد که دور سرویس خبر عمو زنجیر باف بازی می کردند، به چشم می خورد. بعد شروع یک زن را خواندم. کتابی که از هر نظر کشش داشت، حتا می توانستم سیر تکاملی نوشتن رمان را در نویسنده حس کنم. طوری که کاملاً آشکار بود نویسنده راه نوشتن را پیدا کرده. مثل پایان یک مرد جسته و گریخته حرف نزده و منسجم عمل کرده. به موضوع روز جامعه پرداخته و راوی را خوب به تصویر کشیده و هدف نوشتنش را از کل داستان خوب توانسته بیان کند. اما در نهایت به دام حتم و حتم سه گانگی بودن افتاده. چه به نظرم اگر که شوهر عزیز من کتاب دوم می شد از این سه گانگی شاید بهتر می شد هدف نویسنده را دریافت. هر دو موضوع قبل انقلاب، و سیاست زدگی دارند و در نهایت شروع یک زن مسئله ی روز جامعه است. پایان یک مرد و شوهر عزیز من در مواردی هدف یکسان دارند. مسائل قبل انقلاب، خود انقلاب، جنگ، سیاست زدگی های پس از آن دوران و یگانگی وقایع هر دو شخصیت های مهمی چون فرانک و کورش می توانست به ذهن خواننده خط بدهد. اما وحدت و مشترکاتی هم در هر سه رمان حس می شود. وجود شخصیتی به نام پروانه در هر سه رمان و ارتباط عمیقی که با شخصیت اول رمان دارد، درخت توت در پایان یک مرد و شوهر عزیز من، و بسیاری موارد این چنینی و موضوع، آن ها را سه گانه می کند. هر چند من پایان هر سه رمان را به نوعی پایان یک مرد می دانم. پایان مردان در سه گانه ی فریبا کلهر.
* منتشر شده در روزنامه «تهران امروز» سه‌شنبه 12 اردیبهشت 91 صفحه 8

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment