تادانه

ابراهيم يونسي؛ آتش‌نورد و ماهي‌پيما

شب ابراهیم یونسی (شب‌های بخارا) 21 مرداد 1386
ناشناس - ابراهیم یونسی - ناشناس - عبدالله کوثری - علیرضا رئیس‌دانا (مدیر نشر نگاه) - یوسف علیخانی

این‌روزها ديگر مي‌ترسم پيام‌هاي هر از ماهی «مهدي يزداني‌خرم» را كه خدايش نگهدارد در همه‌حال، باز كنم كه بي‌ترديد خبري است ديگر از مرگ و مير اهالي انگشت‌شمار اين حوالي. اين‌بار هم مثل هميشه بي‌سلام و عليك نوشته: «ابراهيم يونسي درگذشت
به قول زنده‌ياد هميشه مانا در ذهنم، «ساعد فارسي‌رحيم‌آبادي» گاهي يك كلمه، آدم را مي‌برد و مي‌چرخاند و به‌قدر شصت و اندي سال، ياد مي‌آورد از حضور كلمه‌اي‌اش.
كلمه «ابراهيم يونسي» مرا برد به اواخر سال‌هاي 69 و 70 كه براي اولين بار نامش را در كتابفروشي «معين» خيابان سعدي قزوين ديدم: «فن داستان‌نويسي.»
اين كتاب هنوزاهنوز هم برايم هاله‌ي مقدسي را دارد و اگر ده تا كتاب مشابه آموزش فنون داستان‌نويسي را هم به كسي معرفي مي‌كنم، برمي‌گردم و مي‌گويم: «فن داستان‌نويسي ابراهيم يونسي را هم حتما بگير!»
نام كتاب و نام نويسنده چنان درهم تنيده شده‌اند كه گويي «فن داستان‌نويسي» اسم است و «ابراهيم يونسي» فاميلي بر اين نام عزيز.
بعد كه سال‌هاي 73 تا 79 درگير گفتگو گرفتن و ديدار با نويسندگان بودم، جرات كردم و يكي از اولين شماره‌هايي كه پيدا كردم و بهش زنگ زدم، شماره ابراهيم يونسي بود. همان جوابي را داد كه وقتي «منصور كوشان» در دوره مجله‌ي آدينه گفت كه باهاش مصاحبه كنم، شنيدم: «چند نفرتان مگر رمان‌هاي من را خوانده‌ايد كه به عنوان نويسنده، مي‌خواهيد باهام گفتگو كنيد؟»
راست هم مي‌گفت و همين الان هم اگر از خيلي‌هامان بپرسند چند نفرمان ابراهيم يونسي داستان‌نويس را مي‌شناسيم، همه‌مان نام كتاب‌هاي ترجمه‌اش را به خاطر مي‌آوريم.
خدا پدر و مادر «قاسمعلي فراست» را بيامرزد كه وقتي در جعبه جادويي تلويزيون س‍متي داشت، يكي از فيلم‌مستندهايي كه ساخت درباره ابراهيم يونسي بود و بعد ديديم كه پيرمرد در همين پارك گفتگو، به برج آن‌زمان ساخته نشده‌ي «ميلاد» نگاه مي‌كرد و عصازنان پيش مي‌رفت.
راستي چندتاي‌مان مي‌دانيم كه يونسي، اولين استاندار كردستان بعد از انقلاب بوده است؟
چندتاي‌مان مي‌دانيم كه پايش را كجا جا گذاشته و عصا جايش آمده بود؟
چندتاي‌مان آن شب در شب ابراهيم يونسي از شب‌هاي بخارا بوديم كه ببينيم چقدر كردها مي‌پرستند اين نويسنده و مترجم و متخصص امور كردها را؟ كاش حالا كه نيست فيلم اين شب را از «علي دهباشي» هميشه‌كوشا و فيلم آن مستند را از «قاسمعلي فراست» بگيرند و جمع شوند و ببينند كه بزرگان در اين شب درباره يونسي چه‌ها گفتند.
خوشحالم اين دم‌آخري مسوولان ادبياتي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ياد پيرمرد بودند و براي عيادتش به بيمارستان رفتند تا براي خودشان عاقبت‌بخيري و نام نيك و براي رفته‌گان‌شان خدابيامرزي بيندوزند.
ابراهيم يونسي فقط يكي از داستان‌نويسان نسل دوم داستان‌ معاصر ايران نبود، ابراهيم يونسي يكي از قله‌ها در روزگاران غيرمتوسط‌هاي غيراكنوني بود كه خستگي نمي‌شناخت. اگر حالش بود داستان مي‌نوشت و اگر نيازش بود ترجمه مي‌كرد و اگر وظيفه‌اش حكم مي‌كرد، از سياست دوري نمي‌كرد.
اما حالا چه؟
حالا ديگر فقط مي‌توان فاتحه خواند و كلماتي گفت كه جز همين فاتحه، چيزي نصيب اين بزرگامرد نخواهد شد.

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment