تادانه

دکترمحمود روح‌الاميني رفت


دکتر محمود روح الامینی ؛ عکس: اختصاصی تادانه

یک ماه نمی گذرد که «پروین» خانم زنگ زد؛ همسر استاد. گفت «آقای علیخانی! شما چند سال قبل یه سری عکس از محمود گرفتین. می تونم خواهش کنم بهمون بدین؟»
گفتم «با کمال میل خانم.»
بعد گفتم که می آیم و خودم می آورم. بعد نرسید که ببرم. بعد «پروین» خانم زنگ زد که دخترم «یسنا» می آید ازتان می گیرد.
دخترشان آمد؛ داشتم با کارگر، کتاب ها را خالی می کردم. با عجله و عرق ریزان همراهی اش کردم تا اتاق آموت. بعد سی دی عکس های بهار 87 را که برایشان رایت کرده بودم، دادم. اصرار کردم بمانند و چایی یا نسکافه ای ... رفتند.
گفتم «می آیم به دیدن مادر و استاد.»
گفت «پدر حالش خوب نیست. مادر هم افتاده و پایش ضرب دیده، وگرنه همیشه صحبت شماست.»

حتی بی معرفتی کردم زنگ نزدم که عذرخواهی کنم که نرفتم. حتی بی معرفتی کردم احوال ِ استاد را بپرسم. حتی بی معرفتی کردم به «پروین» خانم بگویم «پایتان درد نکند.»

و حالا این خبر لعنتی ... «محمود روح‌الاميني درگذشت»

چند ماه آخر عمر ِ کار مطبوعاتی ام، شدم مسوول صفحه فرهنگ و مردم ِ روزنامه جام جم. از شهریور 86 تا 3 خرداد 1387. در این دوره جدا از صفحاتی که منتشر می کردم، گفتگوهایی هم گرفتم با عده ای از پیشکسوتان و مهربانان با فرهنگ و مردم این خاک.
با تعدادی شان هم گفتگو کرده بودم که عذرخواهی کردم از حضور در جام جم و خانه نشستم و بعد کوهی شدم و آن وقت کارگر ِ نشر.

درست یادم هست چطور شد با دکتر گفتگو کردم و آنقدر عکس گرفتم و ... (شرح این دیدار و گفتگو را اینجا بخوانید.)

پروین خانم! یسنا خانم! تسلیت می گم و خجالت می کشم حتی بهتون زنگ بزنم. ببخشید این تن ِ خسته را. ببخشید تو رو خدا. حیف که زمان به عقب برنمی گردد و حیف که همه مان فکر می کنیم همیشگی هستیم و همیشه کنار هم هستیم وگرنه آرزویم الان تکرار دوباره روز 26 فروردین 87 است؛ در شهرک بهجت آباد؛ همین.


دکتر محمود روح الامینی ؛ عکس: اختصاصی تادانه


دیدار با دکتر روح الامینی - 26 فروردین 1387

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment