تادانه

كلمات نويسنده‌اي در شب آفتابي

مدتي قبل در همين صفحه آخر روزنامه شرق پيشنهاد دادم با هم مهربان باشيم و عده‌اي را به جرم نويسنده عامه‌پسند (مردم‌پسند و پرفروش) بودن حذف نكنيم كه رمان‌هاي اين گروه سكوي پرش خوانندگان جدي هستند و همه ما در زمان‌هاي مختلف (نوجواني، جواني، ميانسالي) كتاب‌هايشان را خوانده‌ايم. اشاره‌اي هم به سه نويسنده داشتم كه اولي كتابش در ايران مورد بي‌مهري قرار گرفت و اندكي پس از ترجمه به زبان ايتاليايي، برنده جايزه معروف «بوكاچيو» شد و نويسنده ديگري كه در ايران ديده نشده (از سوي منتقدان جدي ادبيات) ترجمه رمانش را به زودي انتشارات «پنگوئن» منتشر مي‌كند. از نويسنده سوم فقط اشاره‌وار گذشتم كه كتابش آن وقت زير چاپ بود.

بعد از آن يادداشت دوستان زيادي يا اي‌ميل زدند يا تلفن كه فلاني! دوستت داريم، داستان‌هايت را دوست داريم اما اين چه كاري است كه حرف از «نسرين ثامني» مي‌زني. به يكي‌شان كه نويسنده معروفي است و پيش از نويسنده شدن، منتقد مشهوري هم بوده، گفتم: «نسرين ثامني 69 كتاب دارد كه با اين كتاب آخري، تعداد كتاب‌هايش به 70 عنوان مي‌رسد، منصف باشيد و بنشينيد و هفت كتابش را بخوانيد و آن وقت اين كتاب آخري را مقايسه كنيد با بقيه كارهايش. گفتم ادعايي كرده‌ام درباره ويرايش رمان اين گروه نويسندگان كه معتقدم با اندكي دقت در زبان و... اينها نويسندگان برجسته‌اي هستند.»

نويسنده و فيلمنامه‌نويس معروفي را هم نزديك ميدان هفت‌تير ديدم (همين هفته قبل و حدود ساعت هفت شب). خنديد توي صورتم و گفت: «خوشحالم كه بعد از سال‌ها يكي جرات كرده و از اينها حرف مي‌زند.» بعد گفت: «تو مي‌گويي اينها فقط تعليق دارند و بلد هستند خواننده را نگه دارند، حال آنكه فراموش كرده‌اي زبان فارسي را اينها زنده نگه داشته‌اند، نه آنهايي كه قلمبه سلمبه مي‌نويسند و ...»

آن وقت با يك كتابخوان حرفه‌اي در ياهو‌مسنجر گپ مي‌زدم. گفت: «راستي فلاني! چطور است كه من خشم و هياهوي فاكنر و اگر شبي از شب‌هاي زمستان مسافري ِ كالوينو و صد سال تنهاييِ ماركز و ده‌ها رمان خارجي را مي‌خوانم و ارتباط مي‌گيرم اما اين كتاب‌هايي را كه گُر و گُر جايزه هم مي‌گيرند، نمي‌توانم بخوانم. ماجرا چيست؟»

اينها گذشت تا سه روز پيش كه گفت‌وگوي خبرگزاري ايسنا را با «نسرين ثامني» به مناسبت چاپ رمان «شب آفتابي» خواندم. بغض گلويم را گرفت. حرف همه دوستان منتقد و نويسنده و كتابخوان را فراموش كردم و ياد دوراني افتادم كه با مردم‌پسندها و پرفروش‌ها گفت‌وگو مي‌كردم (براي كتاب معجون عشق). نسرين ثامني آن روزها هرگز حاضر به گفت‌وگو نشد. خب آن وقت دلخور شدم اما وقتي گفت‌وگويش با ايسنا را خواندم ديدم كه شايد هم حق داشته.

* این یادداشت امروز در صفحه آخر ِ روزنامه شرق منتشر شده است.

Labels: ,

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment