تادانه

از حرف های «احمدرضا احمدی»
* به نظرم اگر تو را تمام عالم هم تایید کنند تا مورد تایید یک زن نباشی فایده ای ندارد. زنی که دوستش داری وقتی تو را تایید کند موجودیت پیدا می کنی و انگار هستی.

* من هیچ وقت برای یک مفهوم یا معشوق فرضی شعر نگفته ام. هرچه گفته ام و نوشته ام چیزی بوده که در طول زدگی با آن مواجه شده ام.

* صبح زود از خواب بیدار می شوم و اگر کاری از کارهای خانه باشد انجام می دهم و صبحانه و داروهایم را می خورم و تا ظهر پشت میزم می نشینم و می نویسم. بعدازظهرها هم از ساعت چهار تا هفت مشغول نوشتن هستم و شب ها هم زود می خوابم.

* شاعر باید دردی داشته باشد. سوخته باشد که بتواند بگوید. تا جایی از وجودش آتش نگرفته باشد نمی تواند بگوید و بنویسد. شما به زندگی نیما نگاه کن. همه اش رنج بود و درد. همین نیما را نیما کرد.

* در یک مساله شخصی است اما ایدئولوژی یک چیز ساخته شده جمعی است و محصول فکر دیگران. مثال می زنم؛ فرض بفرمیاید درد دندان، درد ایدئولوژی نیست. برای چی من از شاعری مثل نرودا خوشم نمی آید؟ برای اینکه او هم ایدئولوژی زده است. عکس خانه اش را روی جلد یکی از کتاب هایش دیدم. به شوخی به خانمم می گفتم ببین تو چه بیچاره هستی که شوهرت منم. نمی شود آدم آن طور زندگی کند و اینطور شعر بگوید. من نمی توانم باور کنم. یا در نظر بگیرید این کمونیست هایی را که در رستوران های درجه یک پاریس استیک می خوردند و یاد طبقه کارگر بودند. این ها با هم جور در نمی آید.

* در طول هشت سال جنگ، فهمیدم که چقدر کشورم را دوست دارم. روزی که خرمشهر آزاد شد با همسرم سوار ماشین شدیم و رفتیم توی خیابان، هیچ کاری نمی توانستیم بکنیم؛ فقط دوتایی همین طور می رفتیم و گریه می کردیم. آن موقع بود که فهمیدم چقدر این خاک را و این مردم را دوست دارم و آن جوان هایی را که بی توقع رفتند و جنگیدند و پرپر شدند.

* خیلی ها به من می گویند تو چقدر کار می کنی و من همیشه می گویم، دیگران تنبلی می کنند وگرنه من خیلی هم کار نمی کنم.

** منتشر شده در مجله کتاب (خردنامه همشهری) آبان و آذر 89 - شماره 64 – صص 22 تا 25

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment