تادانه

پيش از داستان‌نويس شدن
پيش از "داستان نويس شدن" ، "مار شدن" بياموزيد!؛ اين تيتر فقط يك آگهي تبليغاتي نيست و اين موضوع را جدي بگيريد و پيش از اين كه بگرديد تا كلاس هاي داستان نويسي پيدا كنيد و در آن شركت كرده و داستان نويس شويد، بگرديد كلاس هايي بيابيد تا سياستمداري به شما ياد بدهد.
اين موضوع كاملا جدي است و به جاي خريد كتاب هايي در زمينه آموزش داستان نويسي، كتاب هايي بخريد كه به شما ياد بدهد چطور مي توانيد يك سياستمدار خوب باشيد.
ترديد نكنيد كه كتاب "ماكياولي" بيشتر به درد نويسندگان اين مملكت مي خورد تا عناصر داستان و هنر داستان نويسي و قصه نويسي چيست؟ و ...
شك ندارم خواندن كتاب هاي تاريخي مخصوصا كتاب هايي از سري "تاريخ روابط ايران و انگليس" و "سياست يعني..." بيش از خواندن كتاب هايي در شناخت نويسندگان ماندگار جهان و ايران، ادبيات ما را جهاني تر خواهد كرد.
با جستجوي بسيار سردستي در اينترنت هم مي توانيد به كلاس هايي برسيد كه دوره هاي آموزش سياست را مي آموزانند و با شركت در آن ها مي توان حداقل اصول اوليه سياستمداري آموخت.
اگر عده زيادي پيدا مي شوند كه معتقدند با خواندن كتاب هاي آموزشي در زمينه داستان نويسي و شركت در كلاس هاي داستان نويسي آقا x و خانم y نمي توان داستان نويس شد اما كمتر كسي پيدا مي شود ترديدي در سياستمدار شدن با خواندن مباحث مربوط به اين حوزه شود.

تا اينجاي بحث، كاملا رسمي پيش رفتيم اما مي توان ادامه بحث را اينطور پيش گرفت كه چرا فلان آقاي نويسنده و شاعر گمنام شهرستاني وقتي مي بيند فلان نويسنده و شاعر جوان همشهري اش روانه تهران مي شود، به او توصيه هايي مي كند كه هنوز و هميشه برايش آموزنده و قابل اعتناست.
اين آقاي گمنام به آن آقا و يا خانم جوان مي گويد: تهران پر از اژدهاست، اونقدر مار خوردن كه اژدها شده اند.
اين درست كه بعد به او توصيه صوري مي كند كه سعي كن مار قدرقدرتي شوي تا "اژدها"ها تو را نبلعند اما يادش مي رود بگويد سعي نكن مار كوچولوها و كرم خاكي ها را نبلعي.
اين دوست جوان هم ياد مي گيرد مراقب "اژدها"ها باشد اما يادش مي رود كرم خاكي ها و مار كوچولوها را زير نيشش، مزه مزه نكند.

اما چرا بايد اول سياستمدار شد و آن گاه داستان نويس؟
چون بسياري از آن ماركوچولوها و كرم خاكي ها و در مرحله بعد "اژدها"ها، مي گردند در ميان داستانت كه :
• او در اين داستانش به فلاني توهين كرده.
• او در فلان رمان يا داستان كوتاهش به مذهب نگاه "يه وركي" داشته.
• در فلان جا به "سياستمداران" نيش زده.
• او به فلاني تبريك نگفته.
• او در فلان باند نيست.
• او ...
و "او"، "او"، "او"هاي ديگر.

وقتي سياستمدار شديد چه نتايج شيريني نصيب تان خواهد شد؟
وقتي سياستمداري آموختيد آن وقت مي توانيد به راحتي مجيز كسي را بگوييد و كك تان هم نگزد.
وقتي سياستمدار شديد، مي توانيد به راحتي يك كتاب بد را جاي كتاب خوب جاي بدهيد و كتاب خوب را جاي كتاب بد و هيچ كس هم نفهمد.
وقتي اين اتفاق افتاد، به راحتي مي توانيد عضو فلان بنياد و كلوپ و جايزه و ... شد و به راحتي اين راي را به آن راي تبديل كرد و هيچ كس هم نتواند انتقاد كند كه راه به جايي داشته باشد.
اگر چنين كنيد، مي توانيد آن وقت، قله هاي پيشرفت را بپيماييد تا دست آخر برنده جايزه نوبل هم –حتي- بشويد.
و اگر سياستمدار بشويد ...

تا سياستمدار نشويد مزه داستان نويس شدن را درك نخواهيد كرد.
youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment