تادانه

گفت‌وگو با «جوجو مویز» نویسنده‌ی رمان «من پیش از تو» یکی از پرفروش‌ترین‌های رمان خارجی غرفه نشر آموت در نمایشگاه کتاب تهران
http://womanandhome.media.ipcdigital.co.uk/21348/000001a2f/dcb6_orh270w270/Jojo-Moyes.jpg 
روزنامه ايران (pdf): جوجو مويز، نويسنده و روزنامه نگار متولد 4 اوت 1969 لندن است. وي از سال 2002 به تاليف رمان هاي احساس برانگيز و رمانتيک روي آورد. جوجو مويز يکي از معدود نويسندگاني است که موفق شد دو بار جايزه انجمن رمان نويسان رمانتيک را از آن خود کند. رمان هاي او به زبان هاي متعددي در دنيا ترجمه شده اند. پولين سارا جوجو مويز در دانشگاه لندن تحصيل کرده است، وي در سال 1992 بورس تحصيلي روزنامه اينديپندنت را براي تحصيلات تکميلي در دوره روزنامه نگاري دانشگاه سيتي دريافت کرد و سپس به مدت 10 سال براي اينديپندنت مقاله نوشت. مويز مدتي نيز به مقاله نويسي در ديلي تلگراف پرداخته است. جوجو مويز از سال 2002 به طور تمام وقت به رمان نويسي روي آورد و رمان هايش در زمره پرفروش هاي نيويورک تايمز قرار گرفتند. جوجو مويز با همسرش چارلز آرتور، روزنامه نگار و سه فرزندش در مزرعه اي در ساسکس انگليس زندگي مي کند. رمان «من پيش از تو» که در سال 2012 منتشر شد، خيلي زود در فهرست پرفروش هاي نيويورک تايمز قرار گرفت و به زبان هاي متعددي ترجمه شد. آنچه مي خوانيد ترجمه گفت و گويي در خصوص همين رمان است.
رمان «من پیش از تو» نوشته‌ی «جوجو مویز» با ترجمه‌ی «مریم مفتاحی» ‌ در 536  صفحه و به قیمت 27500 تومان توسط «نشر آموت» منتشرشده است.

به طور مختصر براي ما بگوييد که چگونه شخصيت ها و داستان ها به ذهن تان راه پيدا مي کند؟
    داستان ها را از محيط اطرافم دريافت مي کنم، به واسطه صحبت با افراد و چکيده خبرهايي که مي خوانم، مطالبي در ذهنم نقش مي بندد که از آنها استفاده مي کنم. گاهي شخصيت هايي به طور مجزا به ذهنم راه پيدا مي کنند، سپس اين شخصيت ها را به هم مرتبط و به هم گره مي زنم. شايد «من پيش از تو» مفهومي ترين و انديشه مدارترين رماني باشد که تا کنون نوشته ام. درباره اين کتاب مي توانم بگويم از آنجا که دو تن از نزديکان خودم به مراقبت هاي شبانه روزي نياز دارند، «کيفيت زندگي» مهمترين نکته در ذهنم براي نگارش اين کتاب بود. مي توان گفت آنها نيز با شرايطي روبه رو هستند که مي توانند انتخابي براي خودداشته باشند.
http://aamout.persiangig.com/image/00-94/book-fair-28-tehran/004.jpg 
در رمان «من پيش از تو» با کداميک از شخصيت ها بيش از همه ارتباط برقرار مي کنيد؟
     شايد بشود گفت لوسيا. خودم وقتي بچه بودم عاشق جوراب شلواري راه راه بودم. اما فکر مي کنم يک نويسنده بايد با تمام شخصيت هاي داستانش همدلي داشته باشد و خودش را جاي تک تک آنها بگذارد، اگر غير از اين باشد نمي تواند بدرستي شخصيت هايش را بپروراند. از طرفي مي توانم بگويم تا حدودي هم با شخصيت کاميلاارتباط برقرار کردم. من به عنوان يک مادر نمي توانم تصور کنم که چگونه مي توان براي موضوعي به اين مهمي تصميم گيري کرد. فکر مي کنم در چنين شرايطي بايد به دور از هيجان و احساسات تصميم خود را گرفت.
چه شد که در رمان «من پيش از تو» شهر تاريخي کوچکي را با مرکزيت يک قلعه انتخاب کرديد؟
    براي نگارش اين کتاب موارد متعددي را امتحان کردم. به تمام اسکاتلند سفر کردم تا قلعه و شهر کوچکي بيابم که مناسب داستانم باشد. ضروري بود که لوسيا متولد و بزرگ شده يک شهر کوچک باشد. من خودم متولد يک شهر کوچک هستم و مي دانم که بزرگ شدن در يک شهر کوچک مي تواند چقدر آرامش بخش باشد و در عين حال به طرزي باورنکردني خفقان آور. قلعه را انتخاب کردم چون در مقابل مردم عادي مثال خوبي از ثروت و دارايي روزگاران گذشته است. در بريتانيا هنوز با موضوعي مثل طبقه اجتماعي برخوردي تنگ نظرانه مي شود و ما فقط زماني متوجه آن مي شويم که به جايي مثل امريکا يا استراليا که چنين برخوردي وجود ندارد، سفر کنيم. در داستان «من پيش از تو» مجبور بودم اختلاف طبقاتي بين لوسيا و ويل ترينر رانشان دهم.
ما شيفته نحوه پردازش شما در نشان دادن اختلاف طبقاتي بين لوسيا و ويل ترينر با آن پيش زمينه سطح بالايي که اين مرد داشت، شديم. آيا به طور تعمدي جنبه هايي طنزآميز وارد داستان کرديد تا اندکي از حال وهواي غم انگيز آن بکاهيد؟
    بله، قطعاً همين طور است. من فکر کردم به طور بالقوه اندوه و نوميدي در داستان وجود دارد، براي همين بد نيست کمي طنز وارد آن شود. از طرفي اين طنز کشمکش خوبي را به داستان اضافه مي کند. برقراري توازن بين جو صميمي و در عين حال زندگي آشفته خانوادگي لوسيا و جو خشک و رسمي روابط ويل با والدينش. اين نکته دليل ديگري بود براي لوسيا تا با ورود به خانه آنها احساس کند چنين زندگي خانوادگي و روابطي خارج از فهم اوست. از نظر خواننده، شرايط خانوادگي ويل مي تواند نوعي برتري به حساب بيايد، البته در صورتي که به ويل نگاه ترحم آميزي نداشته باشد و او را برابر با لوسيا ببيند.
کتاب هاي شما غالباً قصه هاي عشقي سوزناک و تکان دهنده دارند، چه چيزي در اين موضوع هاي هيجاني و احساسي وجود دارد که شما را برمي انگيزد از آنها بنويسيد؟
    دليل خاصي ندارم. من در زندگي واقعي خودم آدم چندان احساسي نيستم. اما معتقدم عشق عنصري است که ما را وامي دارد دست به کارهاي خارق العاده اي بزنيم. احساسات مي تواند فراز و نشيب ها را به زندگي ما وارد کند، يا تحول و دگرگوني به همراه داشته باشد. به نظرم، نهايتِ حس و احساسات مي تواند موضوع خوبي براي پرداختن باشد.
هيچوقت پيش آمده موقع نوشتن خودتان به گريه بيفتيد؟
    هميشه. اگر خودم موقع نوشتن يک صحنه حساس احساسي و پرهيجان به گريه نيفتم، مي فهمم صحنه را بخوبي پردازش نکرده ام. هر وقت مي خواهم در خواننده هنگام خواندن حسي برانگيخته شود، اول از همه اين حس بايد در خودم برانگيخته شود. اگر اين در حس خودم برانگيخته شود، مي فهمم از عهده کار برآمده ام، اين روش من براي ارزيابي نوشته هايم است.
آيا ساعت خاصي را براي نوشتن تعيين کرده ايد يا اينکه هر وقت چيزي به ذهنتان رسيد و الهاماتي داشتيد، قلم به دست مي گيريد؟
     براي خودم ساعت کاري تعيين کرده ام، ولي با سه فرزند و حيواناتي که نگهداري مي کنم، چاره اي ندارم جز اينکه کمي انعطاف پذير باشم. اگر مشکلي وجود نداشته باشد، صبح که از رختخواب بيرون مي آيم مي روم پشت ميز کارم مي نشينم و مشغول نوشتن مي شوم؛ از ساعت 6 تا 7:30 صبح. بعد وقتي کارهايم را انجام دادم دوباره برمي گردم از ساعت 10 تا 2:30 بعدازظهر مي نويسم. زمان ايده ال من ساعت 3 بعدازظهر تا 10 شب است، اما متاسفانه فقط زماني مي توانم اين کار را انجام دهم که بروم هتل و خودم را در آنجا پنهان کنم.
وقتي شخصيت هاي داستان هايتان را مي نويسيد، آيا از آدم هاي دور و اطرافتان الگوبرداري مي کنيد؟
    بله، ولي اغلب خودم متوجه آن نيستم. خوشبختانه وقتي يک شخصيت منفي را مي نويسيد، افراد به ندرت مي فهمند از آنها الگوبرداري شده است. البته در بيشتر موارد خودم چيزهايي اضافه مي کنم که کم کم شخصيت مستقلي ايجاد مي شود و هويت خودش را مي يابد، براي مثال لوسيا شخصيتي بود که اگر من با مردي که در هفده سالگي با او نامزد شده بودم، ازدواج مي کردم، تبديل به چنين آدمي مي شدم. زندگي ام کاملاً فرق مي کرد.
دوست داريد با کدام نويسندگان ملاقات کنيد؟ کجا بنشيند و درباره چه موضوع هايي صحبت کنيد؟
     اگر مي توانستم از ميان زنده ها و درگذشتگان انتخاب کنم، ارنست همينگوي، انيس نين، کسنوفون، هاروکي موراکامي، جسيکا ميتفورد و نورا افرون و در يکي از کافه هاي پردود پاريس، من هم فقط مي نشستم و گوش مي دادم.
ساير نويسندگان براي شما الهام بخش بوده اند يا نه؟
    من عاشق خلاقيت و ابتکار کيت اتکينسن هستم، چون شما به عنوان خواننده به همه جا مي رويد و سر از همه جا درمي آوريد. پايان داستان هايش غيرمنتظره و رضايت بخش هستند. باربارا کينگسولور را به خاطر قلم و ادبياتي که دارد، دوست دارم. نورا افرون را هم به خاطر نبوغش و شيوه اي که به مقوله عشق مي پردازد. گاهي خواندن آثار نويسندگاني که براي شما الهامبخش هستند، براي آدم پردردسر مي شود، چون گاهي که کارهاي آنها را مي خواني از خودت نوميد مي شوي و ترجيح مي دهي قلم را زمين بگذاري و به جايش بروي درکارخانه کار کني.
□ روزنامه ايران، شماره 5930 به تاريخ 27/2/94، صفحه 7 (ويژه نمايشگاه كتاب تهران)

Labels:

youssef.alikhani[at]yahoo[dot]Com
0 Comments:

Post a Comment